سلام غنچه من...
سلام غنچه مامان و دوستای مهربون... عزیزدل مامان این روزا سخت در حال بزرگ شدنه دل دردام1کوچولو بیشتر شده و کمرم هم گهگداری درد میکنه.عصر جمعه خاستگاری خالت بود مامانی کلی شما اذیت شدی اخه مامانی اصلا استراحت نکرد و در حال جنب و جوش بود ولی کلی خوش گذشت.مهمونا از راه رفتنم فهمیده بودم که باردارم.واقعا بد راه میرم نمیدونم چرا . شب که مهمونی تمام شد دل درد و کمر درد من شروع شد ولی به روی خودم نیامد آخه نی نیم حق داشت من اذیتش کرده بودم... مامانم که برگه سونو نمیده که بزارم تو وب تا بماند برا یادگار.عاشق نی نیمه امشب حتما میرم دکتر.نگران شدم اخه بعد صدای قلب فرشتمو هم نشنیدم ...
نویسنده :
دنیاجون
18:32